...البته همین جوری اتفاقی وارد پاساژ نشده بودما....سره چهار راه دولت یک پیر مرد خوش رو گفت کاره چاپ داری؟ گفتم اره ... گفت : بیا پس...!!! با تعجب دنبالش رفتم...100 متری رفتیم پایین بعد ته یه کوچه بندبست یه پاساژ بود.....رفتیم طبقه دوم....برام جالب بود پیر مرد با یه سرعت ملایم راه میرفت و پشته سرش رو هم یه بارم نگاه نکرد...یه مغازه رو بما نشون داد و رفت پایین....خلاصه رفتیم تو کارامون رو انجامون رو انجام دادیم....داشتم از درب دیگه پاساژ خارج میشدیم که توجه دوستم به یه پیرمرد دیگه تو مغازه جلب شد...من رو صدا کرد گفت بریم تو؟منم بدون مکس رفتم تو.....شاید بگم 10 ثانیه داشتم مغازه رو فقظ میدیدم چون هیچ تبلیغاتی رو شیشه با حتی توی مغازه نبود فقط 1 دستگاه چاپ رنگی و2میز کار و 1کامپیوتر...... و یه طرح خیلی زیبا روی دیوار....2تا هم قاب که گواهی نامه توش بود.....کلا با همه مغازه های کل پاساژ فرف داشت.خودشم فرق داشت.
تو همین فاصله دوستم داشت درباره قیمت چاپ ازش میپرسیدکه گفت : پسرم من مدله کارم فرق میکنه و ما با هم نمی تونیم کار کنیم...من گفتم شما طراحی؟چندتا سوال میشه بپرسم؟
بنظدتون چی گفت؟؟؟ اره گفت بشینید و معذرت خواهی کرد که چیزی برای پذیرایی نداره و حدود 2ساعت حرف زدیم...
بگم کی بود؟؟؟
متولد 1329 بود
گرافیست و طراح
رئیس خوشنویسان ابران و تا همین جاش کافیه براتون..
استاد:
بودن ایشون....